دل ما بدور رویت ز چمن فراغ دارد
که چو سرو پای بند است و چو لاله داغ دارد
سر ما فرو نیاید به کمان ابروی کس
که درون گوشه گیران ز جهان فراغ دارد
ز بنفشه تاب دارم که ز زلف او زنددم
تو سیاه کم بهابین که چه در دماغ دارد
به چمن خرام و بنگر بر تخت گل که لاله
به ندیم شاه ماند که بکف ایاغ دارد
شب ضلمت و بیابان بکجا توان رسیدن
مگر آنکه شمع رویت به رهم چراغ دارد
من و شمع صبحگاهی سزد ار بهم بگرییم
که بسوختیم و از ما بت ما فراغ دارد
سزدم چو ا بر بهمن که بر این چمن بگری
هر ساله ! حتی همان سالی که اسکندر چهره ی این خاک را به خون ملت ما رنگین کرده بود ، در کنار شعله های مهیبی که از تخت جمشید زبانه می کشید ، همان جا ، همان وقت ، مردم مصیبت زده ی ما ، نوروز را جدی تر و با ایمان بیشتری بر پا کردند
( دکتر علی شریعتی)
چرا همواره عمق و تعالی حال و روح و اندیشه و هنر با" اندوه " ، و حمق و پستی و ابتذال با "شادی" توام است ؟!
****
چرا روح های بلند و دل های عمیق ، اندوه ، پاییز ، سکوت و غربت را دوست تر می دارند ؟!
****
چرا انسان ها و هرکه انسان تر بیشتر ، در طلب آثار غم آور هنری اند و دوستدار اندوه ؟!
(علی شریعتی – انسان خداگونه در تبعید ، ص 602)
در این دنیا ، آفتاب همواره در سر زدن است ، بهار همواره در رسیدن و دل مدام در فهمیدن !
علی شریعتی - عشق فرزند ، ص 455
نبار باران ،
زمین جای قشنگی نیست
من از اهل زمینم
خوب میدانم که گل در عقد زنبور است ولی سودای بلبل دارد و پروانه را هم دوست میدارد ...
خدایا وقتی با تو حرف میزنم دلم میخواهد خورشید در آسمان چهارم به خواب برود. عطر خوش تو که در اتاقم می پیچد ، پرده ها به رقص در می آیند ، سقف اتاقم پر از ستاره می شود و ماه آنقدر پایین می آید که می توانم لمسش کنم .
خدایا فقط تو می توانی بی آنکه در را باز کنی وارد قلبم شوی و نام مقدس عشق را روی تک تک سلولهایم بنویسی . فقط تو می توانی بی آنکه دست در گردن کلمه ها بیندازی رگهایم را پر از شعر کنی ...
خدایا فرشته ها با چه زبانی با تو حرف می زنند ؟ وقتی نسیم به نزدیکی تو میرسد چه احساسی دارد؟ اولین جمله ای که آدم به تو گفت چه بود؟ آخرین گناه آدم چه خواهد بود؟؟
( نوشته : محمدرضا مهدیزاده )
1. گاهی به تماشای غروب آفتاب بنشینیم .
2. تلاش کنیم کمتر گله کنیم.
3. با تلفن کردن و یا فرستادن یک پیام و ... به یک دوست او را غافلگیر کنیم.
4. بیشتر دعا کنیم .
5. هر از گاهی نفس عمیق بکشیم .
6. لذت عطسه کردن را حس کنیم .
7. گاهی به دنیای بالای سرمان خیره شویم .
8. احساس خود را درباره ی زیبایی ها به دیگران بگوییم .
9. گاهی کمی پا برهنه راه برویم .
10. رنگها را بشناسیم و از انها لذت ببریم .
11. گاهی نیمه شبها از خواب بیدار شویم و از خدا به خاطر نعمتهایش تشکر کنیم .
12. اگر توانستیم گاهی کنار رودخانه بنشینیم و در سکوت به صدای آب گوش کنیم .
13. تماشای گل و گیاه را به چشمان خود هدیه کنیم .
14. احترام به اطرافیان را هرگز فراموش نکنیم .
15. زیر باران راه برویم .
16. بدون آنکه مقصد خاصی داشته باشیم پیاده روی کنیم .
17. زمزمه کنیم و آواز بخوانیم .
18. هرگز شوخ طبعی خود را از دست ندهیم .
19. به دنیای شعر و ادبیات نزدیکتر شویم .
20. گاهی از دیدن یک فیلم در کنار همه ی اعضای خانواده لذت ببریم .
دلتنگ تو امروز شدم تا فردا
فردا شد و گفتی به زبانت فردا
امروز دلم مانده و یک دنیا حرف
" یک " "هیچ " به نفع دل تو تا فردا
عشق یعنی خاطرات بی غبار، دفتری از شعر و از عطر بهار ،
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز ، زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او ، زیر باران دست تو در دست او .